مولا علی در سوره انفال8- قسمت دوم
صلح پایدار
یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:3 ::  نويسنده : ارادتمند

قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28

 خداوند در اين آيه بيان ميفرمايد بشر را بسبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار ميدهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها بقسمت و نصيبيكه براى آنان معين نموديم راضى ميباشند هر چند خداوند داناتر است بانها از نفس خودشان ولى ميخواهد اين معنى را بايشان ثابت گرداند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و باين آيه امير المؤمنين عليه السّلام اشاره نموده و فرمود ايمردم نگوئيد پروردگارا پناه ميبريم بر تو از فتنه و آزمايش چه نباشد شخصى كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد بخداوند از لغزشها و گمراهيهاى امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد سپس آيه را تلاوت فرمودند.

ابن باويه در امالى از عمار بن ياسر روايت كرده در حديث مفصلى گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور جبرئيل را بمن ابلاغ نمود و فرمود الحال جبرئيل فرود آمد و آيه وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ را آورده و خبر داد قريش اجتماع كرده امشب مرا بقتل برسانند من بغار پناه ميبرم مأمورم شما را بخوابگاه خود بگذارم تا بدينوسيله امر بر آنها مشتبه شود حاضر هستى؟ عرض كردم ايرسول خدا آيا در اثر خوابيدن من بجايگاه شما محفوظ و سالم ميمانيد؟ فرمود بلى سجده شكر بجا آوردم (اول كسيكه سجده شكر بجا آورد آنحضرت بود) سپس گفتم بهر چه مأمورى عمل بفرما نيست توفيق و توكل من جز بخدا آنحضرت بجاى پيغمبر خوابيد و برد يمانى  سبز رنگ را بروى خود كشيد پيغمبر فرمود ايعلى خبر ميدهم تو را همانا خداوند آزمايش ميكند اولياء خود را باندازه ايمان آنها و بمقدار قرب و منزلت ايشان نسبت بدين خود شديدترين امتحان براى پيغمبران و اوصياء امامان باشد سپس براى هر كه مقرب‏تر است ايفرزند مادرم (چون فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليه السّلام، پرستارى مينمود پيغمبر را لذا آنحضرت خطاب بفرزند مادر فرمود) خداوند من و تو را آزمايش كند مانند آزمايش پدرمان حضرت ابراهيم و فرزندش اسمعيل صبر و بردباريرا پيشه خود قرار بده همانا رحمت پروردگار بنيكوكاران نزديك است.

سپس فرمود امير المؤمنين عليه السّلام پيغمبر مرا بغل كرد و گريه بسيارى نمود جبرئيل دست او را گرفت و از منزل بيرون برد در اثناء راه بابو بكر و هند بن ابى هاله برخورد نمود أبو بكر عرض كرد ايرسول خدا مرا همراه خود ببر ميترسم قريش مرا سوگند دهند و عاقبت سر شما را فاش كنم، آنحضرت از بيم آنكه ابو بكر وقتى ميان مردم برود خبر آنحضرت را بايشان بدهد همراه خود بغار برد شب بعد هنگاميكه تاريكى جهان را فرا گرفت امير المؤمنين عليه السّلام، باتفاق هند بن ابى هاله حضور پيغمبر در غار شرفياب شد آنحضرت بآنها دستور داد كه دو شتر خريدارى نموده حاضر و آماده سازند.

سحرگاه شب سوم امير المؤمنين عليه السّلام، شتران را با دليل بر در غار برد يكى را پيغمبر سوار شد أبو بكر را رديف خود سوار نمود ديگرى را عامر و عبد اللّه سوار شدند و از راه غير عادى سير نمودند روز ديگر فرود آمدند أبو بكر پوست گوسفندى در سايه درختى انداخت تا پيغمبر قدرى استراحت كند ناگاه بشبانى برخورد كه از بندگان قريش بود قدحى شير از او بگرفت نزد پيغمبر آورد ميل فرمودند و پس از استراحت حركت كرده بمنزل قديد رسيده بخيمه‏ام معبد عاتكه دختر خالد خزاعيه فرود آمدند او بانوئى مهمان نواز بود پيغمبر طعام از او طلبيد عرض كرد امسال در ميان ما قحطى پديد آمده گوسفند لاغرى را مشاهده نمود، فرمود مرا اجازه ميدهى آن را بدوشم؟ عرض كرد فدايت گردم از كثرت لاغرى شير او خشك شده رسول خدا دست بر پستان گوسفند كشيد گفت پروردگارا بركت ده اين گوسفند را فورا پستان آن پراز شير شد و چندان بدوشيدند كه تمام حاضرين سيراب شده و ظرفهاى او را نيز پر نمود.

ام معبد اين معجزه را كه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهده كرد عرضه داشت فرزند هفت ساله‏اى دارم مانند پاره گوشت سخن نگويد و راه نرود چه شود كه در حق او دعائى بفرمائى؟ فرمود بياور آنفرزند را آورد حضورش پيغمبر خرمائى جويد و بدهن طفل گذاشت فورا طفل مزبور شفا يافت تكلم نمود و براه افتاد.

آنحضرت از آنجا كوچ كرد پس از لحظه‏اى شوهر آن بانو وارد منزل شد حال طفل و گوسفند را مشاهده كرد تعجب نمود صورت حال را پرسش كرد عيال او گفت شخصى وارد شد كه صورتى داشت درخشان و نورانى و جسمى معتدل در نهايت وجاهت ديدگان سياه و مژگان بلند و ابروان پيوسته و كشيده شيرين سخن خوش بيان باوقار و هيبت گندم‏گون كامل تمام طفل را شفا داد و دستى بگوسفند گذاشت فورا شيرش جستن گرفت آنمرد گفت سوگند بخدا اين شخص صاحب قريش است مردم مدينه در انتظار قدومش روز شمارى ميكنند با اين معجزات يقين كردم كه پيغمبر راستگوئى است سپس عيالات خود را برداشت و روانه مدينه گشته حضورش شرفياب شدند و ايمان آوردند.

از آنطرف قريش اعلان كردند هر كس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد يا اسير كند دويست شتر باو جايزه خواهند داد سراقة بن مالك كه از قبيله بنى مدلج بود در صدد برآمد تا آنحضرت را بيابد و بقتل رساند از هر طرف بجستجو افتاد، مردى را ديد گفت جماعتى را مشاهده كردم از راه ساحل عبور مينمودند گمان دارم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحاب او باشند سراقه چون اين سخن را شنيد بشتاب اسب خود را راند تا پيغمبر را بيابد و بقتل برساند و مژدگانى از قريش بگيرد ناگاه اسبش بزمين خورد با آنكه آنصورت را بفال بد گرفت از رفتن منصرف نشد تاخت كرد، عاقبت خود را بنزديك پيغمبر رسانيد بطوريكه صداى مبارك آنحضرت را مى‏شنيد پيغمبر باو التفاتى ننمود ابو بكر سخت مضطرب شد در آن هنگام هر دو دست اسب سراقه تا بزانو فرو رفت و او را از پشت سخت بزمين انداخت برخواست اسب را بيرون آورد و سوار شد چنان بآنحضرت نزديك گرديد كه بيش از يك نيزه فاصله نداشت

ابو بكر گريه كرد و گفت ايرسول خدا الان اسير ميشويم پيغمبر بجانب سراقه نظرى افكند گفت پروردگارا كفايت كن شر او را از ما بهر چه صلاح دانى آنا قائمه اسب او فرو رفت سراقه سخت ترسيد عرض كرد ايمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دعا كن اسب من خلاص شود كه ديگر مرا با تو هيچ كارى نيست پيغمبر گفت پروردگارا اگر راست ميگويد اسب او را رها كن اسب از زمين بيرون آمد دانست كه آنحضرت بر دشمنان غلبه خواهد كرد پيش دويد و تيرى از جعبه بيرون آورد عرض كرد اين نشانه را از من بگيريد گوسفندان و شتران من سر راه شما هستند چون نشانه را بگماشتگان من دهيد هر چه بخواهيد از شما مضايقه نكنند پيغمبر فرمود ما را بتو هيچ حاجتى نيست سپس فرمود ايسراقه چگونه باشى وقتى كه لباس كسرى را بپوشى (وقتى مسلمانان ايران را فتح كردند عمر لباس كسرى و كمربند او را بسراقه داد) سراقه از آنحضرت تقاضاى أمان‏نامه نمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر پارچه ابريشمى خطى نوشت و باو مرحمت فرمود بعد از آن سراقه ايمان آورد.

ابو جهل از داستان سراقه با خبر شد چند شعر سرود و براى قبيله او فرستاد باين مضمون بنى مدلج انى اخاف سفيهكم سراقة يستغوى بنصر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عليكم به ان لا يفرق جمعكم فتصبح شتى بعد عز و سودد ايطايفه بنى مدلج مبادا بسفاهت سراقه اجتماع خودتان را پراكنده كنيد مبادا شما را سراقه گول بزند و وادارد بنصرت و يارى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پس از عزت و بزرگى بذلت و خوارى گرفتارتان گرداند سراقه اين چند بيت را در پاسخ ابو جهل انشاء كرد و براى او فرستاد: ابا حكم و اللات انكنت شاهدا لامر جوادى اذ تسيخ قوائمه. عجبت و لم تشكك بان محمدا. نبى ببرهان فمن ذا يكاتمه. عليك بكف الناس عنه فاننى. ارى امره يوما ستبدوا معالمه. ابو جهل اگر دست پاى اسب مرا مشاهده ميكردى چگونه بر زمين فرو رفت همانا در پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شك و شبهه نمى‏كردى بزودى آثار نبوت او ظاهر شود و نميتواند كسى آن آثار و معجزات را پوشيده بدارد.

خلاصه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قدريكه طى مسافت نمود به بريده برخورد كرد او نيز قصد سوء بآنحضرت داشت وقتى شنيد قريش جايزه ميدهند بكسيكه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد و يا دستگير كند با هفتاد نفر سوار در تعقيب و جستجوى پيغمبر برآمد و عاقبت خود را بآنحضرت رسانيد همينكه مواجه آنحضرت شد سؤال كرد از او اسم تو چيست؟

عرض كرد بريده بابو بكر توجهى كرد و فرمود كار ما بصلاح آمد فرمود به بريده از كدام قبيله ميباشى؟ گفت از طايفه اسلم فرمود سلامت يافتيم بريده از فصاحت و شيرين كلامى آنحضرت در شگفت شد و عرض كرد شما كيستى؟ فرمود من محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب رسول خدا هستم بريده بدون تأمل شهادتين بزبان جارى نمود و اسلام اختيار كرد ملازمان او نيز مسلمان شدند و ملتزم ركاب حضرتش گرديدند.

سپس عرض كرد اى رسول خدا بسوى مدينه تشريف مى‏بريد بدون لوا و پرچمى اجازه بفرما پرچمى فراهم كنم آنحضرت اجازه داد بريده پارچه‏اى بر سر نيزه استوار كرد و از پيش روى آنحضرت حركت نمود و تقاضا نمود از آنحضرت كه در منزل من نزول اجلال فرمائيد فرمود شتر من بآن جا كه مأمور است از طرف خداوند فرود خواهد آمد.

پيغمبر فرمود به بريده بعد از من در شهرى كه برادرم ذو القرنين بنا كرده كه نام آن مرو است و بعدا بخراسان ناميده شود وفات خواهى كرد و در محشر نور اهل شرق و قائد ايشان خواهى بود (بريده با لشگر اسلام بخراسان رفت و در آنجا درگذشت او را در كوى تنوركران در جوار حكم بن عمر غفارى قاضى خراسان دفن كردند).

و چون خبر حركت پيغمبر از مكه باهل مدينه رسيد مردم هر روز باستقبال قدوم مباركش از شهر خارج ميشدند و بانتظار ورود آنحضرت بودند وقتى اثرى از تشريف فرمائى آنحضرت مشاهده نميكردند بمنزلهاى خود باز ميگشتند تا روز كه فرود آمد در حوالى مدينه از اهل باديه شخصى را پيش فرستاد تا مردم مدينه را آگهى دهد در آن اثناء مرد يهودى از بالاى قلعه ديدگانش بجمال آنحضرت افتاد بى‏اختيار فرياد زد اى اهل مدينه اينك بخت و اقبال شما كه در انتظار او بوديد رسيد مردم از شنيدن اين كلام شاد و خرم شدند سلاح جنگ بر تن پوشيده و مرد و زن باستقبال قدوم مبارك آنحضرت بشتاب بيرون رفتند جوانان اشعارى چند سروده و ميخواندندو

 هلهله و شادى ميكردند باين مضمون طلع البدر علينا وجب الشكر علينا ما دعى للّه داع ايها المبعوث فينا جئت بالامر المطاع و بعض ديگر ميگفتند نحن جوار من بنى نجار و حبذا محمد من جار رسول اكرم در قبا ميان قبيله بنى عمرو بن عوف بر كلثوم بن هدم فرود آمد و او هنوز اسلام اختيار نكرده بود غلامى داشت موسوم به نجيح او را صدا زد براى ما رطب بياور نجيح از نخله ام جردان رطب نيكوئى حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورد آنحضرت ميل كرد و چون سعيد بن خثيمه عيال نداشت منزل او محل اجتماع و رفت آمد اصحاب قرار گرفت.

و پس از چند روز توقف در قبا ابو بكر عرض كرد: اهل مدينه انتظار دارند كه در شهر تشريف ببريد فرمود تا برادرم على عليه السّلام بمن ملحق نشود داخل مدينه نخواهم شد از آنوقت ابو بكر بر امير المؤمنين حسد برد اما آنحضرت پس از هجرت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در مكه توقف كرد و بمردم قريش اطلاع داد هر كس نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امانت گذارده بيايد آن را بگيرد پس از دادن امانات مردم با عيالات پيغمبر اكرم بعزم مدينه از مكه خارج و در قبا حضور آنحضرت شرفياب شد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 152
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 158
بازدید ماه : 224
بازدید کل : 26241
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت